قدیمیترین دانشگاه جهان( گندی شاپور دزفول) را شاهپور اول فرزند اردشیر بنا نهاد . جندیشاپور راآنگونه که مورخین نوشتهاند یکی از نواحی هفتگانه خوزستان میدانستند که از ابتدا (اهواز) مرکز آن استان به شمار میرفته است، و در دوره شاپور دوم، جندیشاپور پایتخت دولت ساسانی و مرکز خوزستان گردید. در زمان شاهپور اول ، اوستا در 21 نسگ (کتاب) تدوین و شهرهای گوناگونی تاسیس شد. نام یکی ازاین شهرها جندی شاپور یا گندی شاپور بود که بسیاری ازتاریخ نویسان نام آ«به از اندیو شاپورآ» را به آن نسبت داده اند. وقتی شاپور در جنگ با والرین قیصر دوم، پیروز گشت و بر انطاکیه (یکی از شهرهایترکیه فعلی) دست یافت، آن آنرا (وه اندیو شاپور) نامید یعنی (به از انطاکیه، شاپور) و به عبارت روانتر(شهر شاپور بهتر از انطاکیه) میباشد و بعدها به گویشهای جندیشاپور یا گندیشاپور ادا گردید. این شهر در جنوب غربی ایران در خوزستان و نزدیک شوشتر واقع شده بود.اکثر محققین دوره تاریخی ساسانیان را مبتکراصول شهرسازی و معماری می دانند; چرا که شهرهای زیادی در این دوران ساخته شد. دانشگاه جندی شاپور که در نوع خود از مهمترین مراکز علمی دنیای کهن بود در این دوران ساخته شد. این مدرسه گرچه از زمان شاپور اول پایه ریزی شده بود اما توسط این پادشاه تعمیر و گسترش یافت، دانشگاه جندی شاپور از مهمترین مراکز آموزشی و تحقیقی دنیای آن زمان بود که تعداد زیادی دانشمند و پزشک در آن مشغول به تدریس، تحصیل و طبابت بودند....
لطفا برای مشاهده کامل به ادامه مطلب بروید.
در این مرکز علاوه بر کتب تالیف شده دانشمندان ایرانی بسیاری از کتابهای یونانی و هندی را به پهلوی ترجمه کرده و آن ها را تعلیم می دادند. با مطالعه و بررسی این دانشگاه می توان به قدمت تعلیم و تعلم رسمی در ایران پی برد. در زمان انوشیروان عده ای از فلاسفه یونان، که بعد از تعطیلی آکادمی آتن به دلیل تعصب امپراطوری روم به ایران پناهنده شدند، مورد حمایت این پادشاه قرارگرفتند. آنان در دانشگاه جندی شاپور به تدریس مشغول شدند. انوشیروان حتی عده ای را به هندوستان فرستاد تا به فراگیری علوم بپردازد. طب یونان در مدرسه جندی شاپور رواج یافت. فلسفه ارسطو و افلاطون در زمان انوشیروان به فارسی ترجمه شد. برزویه طبیب نیز در زمان انوشیروان به هند رفت و با تنی چند از دانشمندان و کتب هند به ایران بازگشت. مدرسه جندی شاپور در علم کیمیا (شیمی)، زیست شناسی و علوم پزشکی نقش مهمی داشته است. انوشیروان گذشته از تاسیس دانشکده طب جندی شاپور به تاسیس مدرسه دیگری که در آن ریاضیات، فلسفه و نجوم تدریس می شد در جندی شاپور اقدام کرد. گفتنی است، در سال 17 هجری و به روایتی دیگر ، سال 19 هجری این شهر توسط مسلمانان فتح میشود ، تصرف این شهر بدون جنگ و خونریزی صورت گرفته ، بدین معنی که دروازههای شهر باز بوده و مردم به مانند زمان صلح بدون اسلحه به شهر وارد و یا از آن خارج میشدهاند . در اوایل اسلام هم شهرت این شهر علاوه بر دانشگاه معتبر پزشکی ، به صنایع دستی ، زراعت ، نیشکر و برنجکاری فراوان آن بوده که محصول آنها به نقاط دور دست هم صادر میشده است . شهر جندیشاپور تا 372 هجری قمری آباد بوده و در قرن ششم هجری به گفتة مقدسی (مورخ) بواسطه حمله عشایرعرب به ویرانهای تبدیل میشود.مدرسه مذبور، که مهمترین مرکز پزشکی عصر به شمار می رفت، محیطی برای مرکز تجمع دانشمندان با ملیتهای گوناگون بود. به دستور انوشیروان، در جوار دانشکده پزشکی، ضرورتاً بیمارستانی نیز تأسیس گردید. جرجی زیدان (نویسنده مسیحی عرب) در این مورد مینویسد: خسرو انوشیروان در جندیشاپور برای معالجه بیماران و آموزش پزشکی، بیمارستان جندیشاپور را دایر نمود واز هندوستان و یونان پزشکانی استخدام کرد تا در آنجا طب هندی و طب یونانی (بقراطی) تدریس کنند، درنتیجه ایرانیان دارای دو رشته پزشکی شدند و بیمارستان جندیشاپور شهرت بینظیری در دنیای آنروز پیدا کرد. جرجی زیدان تحت عنوان (بیمارستانهای اسلام) مینویسد: بیمارستان کلمهای فارسی است و به معنای محل بیماران میباشد. در دوره تمدن اسلامی، بیمارستان مشتمل بر مدارس طب هم بوده و همانجا درس طب میخواندند و عملاً از بیماران معاینه و شناسائی مینمودند. عربها ایجاد بیمارستان را از ایرانیان آموختند و همانند بیمارستان جندیشاپور که بزرگترین بیمارستان پیش از اسلام بود، بیمارستانهائی در نقاط مختلف ممالک اسلامی دائر کردند. بیمارستانهای معروف عضدالدوله در شیراز و بغداد،بیمارستانهای متاخر دمشق و رفاهی براساس نمونه جندی شاپور بنا گردیده بودند. در این میان نقش دانشگاه جندی شاپور را در انتقال علم کیمیا نیز به هیچ وجه نمی توان نادیده گرفت. جندی شاپور به هنگام فتوحات اعراب مهمترین مرکز پزشکی جهان بوده است. این دانشگاه تا قرنها از مشهورترین دانشگاههای جهان بود. عبدا...بن میمون اهوازی منجم، جورجیس پسرجندی شاپوری، دعبل خزایی؛ شاعر شیعه عرب وحارث بنکلده در این دانشگاه تحصیل کرده بودند.اعضای خاندان جورجیس بن بختیشوع ریاست دانشگاه جندی شاپور را برعهده داشتند و در زمان حضور خلیفه عباسی یکی از اعضای این خاندان پزشک دربار خلفا شد.از آنجا که در ایران در عصر ساسانی میان ایران ، هند، یونان و چین مبادلات زیادی انجام می گرفت لذا همه آنها در این دانشگاه گرد هم می آمدند.ایرانیان، علوم دنیای باستان را متعهدانه به مسلمانان انتقال دادند و نقش بزرگی در برگرداندن آثار پهلوی به عربی داشتند. آنان همیشه در ریاضیات و نجوم متبحر بودند و بسیاری از نظریات و متون که در این زمینه از فارسی به عربی منتقل شده است، ازجمله زیج شهریار که در زمان یزدگرد سوم تدوین شد، حاصل تلاش ایرانیان است. مترجمانی همچون جرجیس بن بختیشوع، یوحنابن ماسویه، عمربن فرخان ابطری، نوبخت اهوازی، محمدبن فرازی، علی بن زیاد تمیمی و معروفتر از همه عبدا...بن مقفع (برزویه طبیب ) همگی اصل و نسب ایرانی داشته اند.در جندی شاپور علاوه بر دانشگاه، بیمارستانی نیز تاسیس شد. این شهر بعد از تصرف شوشتر به تسخیر اعراب مسلمان درآمد که دانشگاه آن تا قرن سوم هجری بر جای مانده بود. بقایای پل منتهی به شهر جندیشاپور در 9 کیلومتری شهرستان دزفول دزفول معرب دژپل یا دژپوهل ( پل در زبان پهلوی پوهل بوده است ) و یکی از قدیمیترین شهرهای استان خوزستان است . این منطقه قصر روناش نیز نامیده میشده است . پادشاهان ساسانی به منظور نگهداری از پلی که روی رودخانه دز در میانه راه جندیشاپور و شوش احداث شده بود ، دژی در ابتدای آن ساختند ، اسم دژپل از همان زمان برروی این شهر نهاده شد . توسعه شهری و تمرکز در دزفول را به بعد از ویرانی شهرهای جندیشاپور و شوش در قرن پنجم هجری نسبت میدهند که به تدریج اهالی این دو شهر در اثر عدم تأمین مالی و جانی به دزفول که از موقعیتی مناسب برخودار بوده مهاجرت کرده ، در جوار دژ و قلعه آن سکنی گزیده ، موجب توسعه و رونق هر چه بیشتر دزفول گردیدند . در تاریخ معاصر دزفول ، جنگ هشت ساله با عراق مشکلات و مسائل بسیاری در شهر دزفول ایجاد کرد . موشک باران شدید شهر ، موجب تخریب تعداد زیادی از بناها و واحدهای مسکونی با ارزش بافت قدیم دزفول گردید . علاوه بر تخریب مستقیم مناطق مسکونی و فضاهای شهری ، تأثیرات جانبی خسارات وارد آمده بر پیکره این شهر نیز قابل توجه بود . این دانشگاه در اندک زمانی پس از سقوط ساسانیان، با سرپرستی ایرانیان به کار خود ادامه میداده است. شهر جندی شاپور نیز پس از چند سده رو به نابودی رفت و در مهاجرت بزرگی، خیل نوادگان این دانشمندان به شهرهای دزفول و شوشتر رفتند. هم اکنون از این دانشگاه جز آثار خرابهای که در موقعیت کنونی شهر جندی شاپور - روستای شاه آباد دزفول - چیزی نمانده که آنها هم، در اثر فعالیت های کشاورزی در خطر نابودی کامل هستند. کتابهایی که از فعالیت در این دانشگاه باقی مانده است، در دنیا هنوز نیز مرجعی برای بسیاری از موضوعات علمی بویژه پزشکی است. ویل دورانت، تمدن ایرانی را، بواسطه داشتن این دانشگاه می ستاید. انیشتن، در غیاب شاگردش پروفسور حسابی، او را بخاطر تعلق به کشوری که در ١٧٠٠ سال پیش دانشگاهی آنچنان داشته است، می ستاید و به او میبالد. انیشتن اینچنین میگوید: در زمانی که پیشینیان من در جنگلهای اروپا همدیگر را می خوردهاند، در سرزمین ایشان دانشگاه برقرار بوده است. جالب اینجاست، که در خود این سرزمین، کمتر کسی حتی نام این دانشگاه را میداند. ● در واقع پزشکی، شیمی (کیمیا) و زیست شناسی از بارزترین علومی بود که در دانشگاه جندی شاپورتعلیم داده می شد و این مکان همچون ذخیره گاه و پلی دستاوردهای علمی دنیای باستان را بعدها به دوران اسلامی انتقال داد. در یک جمله می توان گفت این مرکز به هنگام فتوح اعراب، مهمترین مرکز پزشکی جهان باستان بوده است. بدین ترتیب می توان ایران رااز هزاران سال پیش جزو سر آمدان علوم به شمار آورد. ● جندی شاپور شهری در دل منطقه خوزستان است که به دست شاپور اول بنا شد، این شهر در شرق شوش، جنوب شرقی دزفول و شمال غربی شوشترکنونی بوده است. ●در سال 271 پس از میلاد به دستور شاپور اول مدرسه ای در این شهر بنا شد. ● بسیاری از فیلسوفان، دانشمندان و شعرای معروف در این دانشگاه تحصیل و تدریس می کردند، ابوحسن بن هانی خوزستانی یکی از معروفترین شعرای قرن سوم در این دانشگاه به تحصیل علم و هنرپرداخت، عبدا... بن میمون اهوازی منجم قرن سوم، ودعبل خزایی یکی از سخنوران و شعرای شیعه عرب که در زمینه تمجید امامت و ولایت اشعار جاودانی سروده، در این دانشگاه به تحصیل پرداخت. در سال 1334 دانشکده پزشکی در جندی شاپور تاسیس شد، این دانشگاه شامل دانشکده های پزشکی و کشاورزی است و عده ای از اساتید از دانشگاه تونبیگن آلمان برای تدریس به این دانشگاه آمدند. جندی شاپور چگونه ویران شد؟ اردشیر بابکان پس از نزدیک به ۱۶ سال سلطنت مطلق، فرمانروایی را به پسر خود شاپور یکم واگذار کرد و شاپور در سال ۲۴۲ م.پس از تاجگذاری در تیسفون، دنبالهرو برنامههای پدر خود شد. پس از ۱۴ سال از سلطنت او، ناگهان در ارمنستان، به تحریک رومیها شورشی برپا شد، ولی شاپور آن را فرو نشاند و پس از آن با ارتش منظم خود به انطاکیه وارد شد و در نزدیکی شهر ادسا (رها یا الرها) در بینالنهرین لژیون ۷۰ هزار نفری رومیان را شکست سختی داد و امپراتور والریانوس را در سال ۲۶۰ م. اسیر کرد و او و همه لژیونرهای رومی را به سرزمین خوزستان و پارس منتقل کرد. در این زمان والریانوس ۷۰ ساله بود. شاپور پس از پیروزی بزرگ به انعقاد صلح با رومیان پرداخت و آن گاه دختر اورلیانوس را به همسری گرفت و او را به خوزستان آورد و برای او شهری شبیه انطاکیه ولی بهتر از آن در جنوب غربی ایران طرحریزی و بنا کرد. ضمنا مهندسان و معماران ایرانی برای بنای جدید این شهر از کارگران رومی استفاده کرده و چون آنها مزد خوبی دریافت میکردند و از رفتار سرپرستان ایرانی خشنود بودند، به کشور خود بازنگشتند و زندگی و کار در ایران را ترجیح دادند. دیری نگذشت که شهری زیبا و بهتر از انطاکیه ساخته شد و آن را گندی شاپور نام نهادند. آن گاه شاپور یکم توسط معماران ایرانی و به دست اسیران و کارگران مزدبگیر رومی به آبادانی شهرهای مجاور پرداخت و ساختمانها و حتی اقامتگاه زمستانی خود را نیز بنا نهاد. «اردشیر خدادادیان» کارشناس تاریخ باستان و استاد تاریخ دانشگاه شهید بهشتی در این مورد اعتقاد دارد: «شهر شاپور خوره که در عصر شاپور یکم پسر و جانشین اردشیر بابکان در مسیر شاهراه فیروزآباد به شوش بنا شده، بیشاپور نیز نام داشته و سبک معماری آن چهار گوش و مربعی است. این بنا به احتمال زیاد پس از پیروزی شاپور بر والرین قیصر روم ساخته شده است. از بیشاپور دو شاهراه بزرگ در عهد باستان منشعب میشده که این نشانه تاکنون حفظ شده. این دو شاهراه به جای مانده که در طول تاریخ آسیبهای بیکرانی نیز دیده به صورت یک زاویه قائمه به هم میرسند، در این نمونه نشانههای تاثیرگذاری هنر شهرسازی غربی بر هنر ساسانی به خوبی نمایان است. این گمان که اسیران جنگی رومی در ساختن شهر بیشاپور و راههای پیرامون آن نقش اساسی داشتهاند به واقعیت بسیار نزدیک است. شاپور یکم متناسب با توان و تخصص اسیران در ساختن سد شوشتر یا سد قیصر در خوزستان از آنها استفاده میکرد، چنانکه بزانوش (بازانس) مهندس سدسازی رومی که در شمار این اسیران بود در ساختن سد شوشتر یا سد قیصر در خوزستان به کار گرفته شد.» شاپور یکم ساسانی به اسیران و لژیونرها و کارگران رومی، نه فقط آزادی کار و داد و ستد داد، بلکه آنها را در انجام آداب و رسوم و مراسم مذهبی کاملا آزاد گذاشت و حتی آنها به ساختن کلیسا در اردوگاه خود پرداختند. همچنین شاپور با بینش خود به رشد دانش فلسفه و پزشکی در غرب آگاه بود، به همین دلیل از وجود چندین دانشمند به ویژه از پزشکان همراه لژیونرها استفاده کرد و ارتباط علمی بین موبدان دانشمند و پزشکان ایرانی با آنها را فراهم کرد تا به رشد دانش کمک کند. به علاوه چند پزشک و دانشمند یونانی و سریانی و یهودی را از بیزانس به گندی شاپور فرا خواند و چند حوزه فلسفه و پزشکی دایر کرد. ضمنا از موبدان سراسر ایران دعوت رسمی به عمل آورد تا به گندی شاپور آیند و در جنبش فرهنگی علمی موجود شرکت کنند، به همین دلیل دهها موبد دانشمند و دهها آموزگار از خراسان و پارس به گندی شاپور رسیدند و در یک همزیستی فرهنگی با دانشمندان غیرایرانی همگام شده و همگی با هم به یک جنبش بزرگ علمی دست زدند. شاپور یکم با بهرهبرداری از دانشهای موبدان به ویژه در دانش پزشکی، از دانشمندان سریانی و یونانی و مصری و یهودی، از چند دانشمند چینی و هندی نیز بهرهمند شد. حتی از متصرفات خود در سرزمینهای سند، سه پزشک و گیاهشناس هندی را به گندیشاپور آورد تا با پزشکان ایرانی همکاری کرده و این بخش را در حوزههای پزشکی دانشگاه گندی شاپور رونق دهند. بنابراین میتوان گفت که شاپور یکم شهر گندی شاپور را به یکی از مراکز علمی و فرهنگی مهم تبدیل کرد و در واقع سرآغاز سازمانهای فرهنگی گندی شاپور از زمان شاپور یکم آغاز شد و در سالهای بعدی و در زمان شاهان دیگر ساسانی به رونق این شهر و مراکز علمی آن افزوده شد. نام و نشان گندی شاپور (جندی شاپور): واژه گندی شاپور زیباست و شاید بتوان گفت که ازابتکارات ایرانیان است. در حالی که یونانیان مینویسند که پزشکان یونانی این نام را برگزیدهاند. واژه گندی شاپور در پهلوی و فرس میانه به معنی سپاه و یا پاسگاه سپاهیان است. در تاریخچه شهر گندی شاپور، آمده که این شهر پیش از ساسانیان، در بین سالهای ۱۷۰ _ ۱۴۱ میلادی در مکان کنونی (روستای شاه آباد) و سر راه شوشتر به دزفول، در سرزمین خوزستان به وجود آمده است و آن یکی از پاسگاههای ارتش یا یک مقر سپاهی بوده است. نام شهر گندی شاپور برای نخستین بار در ادبیات پهلوی شهر «وهاندو شاپوهر» آمده است که معرب فارسی واژه گندی، همان جندی است و روی هم رفته در ادبیات اسلامی شهر جندی شاپور و یا جندی سابور ذکر شده است و گاهی در مآخذ اسلامی این شهر را اردوگاه شاپور گفتهاند که به اردوگاه جندی سابور و یا تعبیر به زندان جندی سابور کردهاند. گاهی نیز به نامهای دیگری چون «وندو شاور» یعنی انطاکیه شاپور یا شهر تسخیر شده شاپور و زمانی آن را شهر شاپور یافته یا شاپور ساخته نام بردهاند. برابر چندین گزارش جندی یا جندا (معرب گندی یا گندا) است و آن نام فردی بود که نخستین بار شاپور برای توسعه در آن منطقه با او برخورد داشته و احتمالا یا مالک و یا کشتکار بیشه خود در آن جا و یا حداقل سازنده بخشی از آن شهر بوده است که پس از پیشنهاد شاپور برای گسترش آن و توافق دو طرف، شهری تازهبنیاد، بنا گردیده و نام هر دو نفر، یکی گندی یا جندی و دیگری شاپور روی آن نهادهاند و روی هم رفته به نام شهر گندی شاپور در تاریخ به جا مانده است. تازیان (عربها) واژه گندی را جندی تلفظ کردهاند و آن را جزو محدوده سوقالاهواز میدانستهاند. تمامی مورخان اسلامی نیز شهر را جندی شاپور و دانشگاه آن را جندی شاپور خواندهاند. اصولا واژه گند در ادبیات پهلوی بارها آمده و آن سپاه و یا لشگر و یا ارتش بوده است. بنابراین واژه گندی شاپور را میتوان به لشگرگاه شاپور نیز تعبیر کرد. گیرشمن در کتاب خود دقیقا آن مکان را یکی از پاسگاههای شاپور یکم ساسانی میداند. جغرافیدان مسلمانی در سده دوم هجری به نام ابن فقیه همدانی در سال ۲۹۰ هجری در کتاب اخبارالبلدان، شهر جندی شاپور را بیلآباد مینویسد و ضمن آن داستانی را نقل میکند که روزی شاپور از آن منطقه عبور میکرد، آن جا بیشهای بود که مردی به نام بیل کشت و کار داشت. شاپور به او گفت خوب است این جا را شهری بسازیم بیل پاسخ داد اگر از من علم و نویسندگی برآید، این جا نیز شهری شود! شاپور گفت به خدا سوگند که این جا را شهری سازم و تو را متصدی مخارج آن کنم. سپس دستور داد بیل را خواندن و نوشتن آموختند و پس از آن او را مامور ساختن شهر کرد و نام آن جا را «بیلآباد» گذاشت. یاقوت حموی در رساله خود معجمالبلدان نام شهر گندی شاپور را شهر «بیل» و در برخی از برگهای آن شهر «نیل» ضبط کرده است. این مورخ چنین میگوید که نیلاب همان جندی شاپور است که در قدیم آن را بیلاط میگفتند. علاوه بر نامهای بالا در شماری از مآخذ خارجی به ویژه دانشمندان نستوری و سریانی شهر گندی شاپور را بیتلاباط یا لاپاط آوردهاند و آن را به یکی از دیرهای ویران شده آن زمان تعبیر کردهاند. شهر جندیشاپور کجا بود و چگونه موجودیت یافت؟ برابر چندین ماخذ این شهر به وسیله مهندسان ایرانی و طراحان یونانی و به دست شماری از لژیونرهای رومی که مزد میگرفتند ساخته شد. طرح شهر روی اصول معماری یونانی به ویژه سبک معماری «هیپوداموس» بوده است. این طرح سبک ویژهای است که از سده ۵ پیش از میلاد در شهرهای روم و یونان اجرا میشده است که در شهر گندی شاپور نیز پیاده شده و آن عبارت است از طرح مستطیل شهرسازی با خیابانهای وسیع و مستقیم چهارراههای منظم و کوچههای موازی که بناها نیز اکثرا یک طبقه و گاهی دو و یا سه طبقه بودهاند. روی هم رفته شهر گندیشاپور به شکل یک مستطیل همانند شطرنج و دارای چندین خیابان طولی و چندین خیابان عرضی بوده و خیابانها یکدیگر را قطع میکردهاند، به گونهای که شهر شباهتی به یک صفحه شطرنج داشته است. ضمنا از برخی از جهات شبیه به یک اردوگاه نظامی رومی بوده و دارای دروازههایی بوده است، همین طرح در ایوان کرخه در نزدیکی شهر تاریخی شوش نیز دیده میشود. به هر رو شهر گندی شاپور یا جندی شاپور پس از نزدیک به ۱۰ سال که از بنایش گذشت تبدیل به یک شهر بزرگ تجاری و داد و ستد شد، و اسیران رومی در این مقطع زمانی از آزادی کامل در شهر برخوردار بودند و در داد و ستد و امور تجاری شهر گندی شاپور دخالت میکردند، حتی بعدها همین رومیان رقیبی برای امور اقتصادی حکومت شدند. در چندین ماخذ آمده که رومیان در گندی شاپور کارگاههای مختلف دایر کردند و مصنوعات خود را نه فقط به مردم محلی و دیگر همشهریهای خود میفروختند، بلکه به شهرهای مجاور و به خارج از سرزمین ایران صادر میکردند. افزون بر رونق و کار زیاد و تحرک در شهر گندی شاپور، در بیرون شهر در مزارع، نیشکر و گندم و جو تولید میشد که به وسیله بازرگانان به سراسر ایران فرستاده میشد. آوازه رونق تجاری در شهر گندی شاپور به شهرهای مجاور و حتی به بینالنهرین و سوریه و لبنان رسید که در نتیجه آن کارگر و کارفرماهای چندی به سوی گندی شاپور رهسپار شدند. دانشگاه فراموش شده جندی شاپور، نقش بسیار مهم و ارزندهای در ایران پیش از اسلام، به ویژه در دوران ساسانیان، ایفا کرده است. مدارک فراوانی درخشش بزرگ آن مرکز پیشرفته عصر ساسانی در زمینههای علمی، فلسفی، نجوم و طب را گواهی میدهد. آنگاه که مسلمانان به ایران آمدند برای دورهای نسبتاً طولانی، فعالیت آن مرکز علمی دچار رکود شد. پس از به قدرت رسیدن عباسیان، رونق گرفتن دوباره تیسفون (مداین) و انتخاب بغداد به پایتختی اسلام، جندی شاپور در سایه توجه وزیران ایرانی عصر اول عباسی، اهمیت پیدا کرد. از آن دوران تا ن یمه قرن سوم هجری، خاندانهای بزرگ در کنار دانشمندان ایرانی، آن مرکز علمی را اداره نمودند و علم طب به ویژه، پس از توجه مسلمانان به آن، در دانشگاه جندی شاپور رونقی جدید یافت. از این رو، در دورههای طولانی آن مرکز، به عنوان یکی از مراکز مهم علمی به یاد ماند ه از عصر ساسانی، به شمار میآمد و جز مرکز علمی اسکندریه، رقیبی برای خود نمیشناخت. مقدمه حمله اسکندر مقدونی به ایران و تلاقی دو تمدن بزرگ آن روز، یعنی؛ ایران و یونان، به مبادلات فرهنگی نیز انجامید. در جنگهای ایران و روم در دورههای متفاوت تاریخی نیز، همین اثر قاعدتاً بر جای مانده است. روابط ایران با هند هم به اقتباس معارف از یک دیگر منج ر شد. اردشیر بابکان دستور داده بود تا کتابهای یونانی و هندی را به پارسی ترجمه کنند، چنین اقداماتی در انگیزه و راهاندازی بعدی یک مؤسسه بزرگ علمی، نظیر دانشگاه گندی شاپور، اثری بسزا داشت. به طوری که نوعی علاقه در شاهان، وزیران و بزرگان بعدی ایجاد کرد که از اقدامات گذشته پیروی نمایند. شهرت پادشاهان ساسانی به حمایت از دانشمندان باعث شد که دانشمندان رانده شده از قسطنطنیه و مسیحیان نسطوری، به ایران روی آورند. البته قبل از تأسیس گندی شاپور، در دوره هخامنشی مدارس عالی مهمی در شهرهای بورسیپا - میلت و ارخویی، به خصوص در علم طب، وجود داشته است. به طریق اولی، وقتی به همت هخامنشیان در شهرهای ملل تابعه چنین مراکزی وجود داشته است، شهرهای مهمی، چون بلخ، آذربایگان و ری نیز میبایست از چنین مراکز علمی بهرهمند باشند؛ مثلاً حوزه علمی ریواردشیر به ریاست معانابیت اردشیری، معروف به معانا ایرانی، در فلسفه طب و نجوم، یکی از این مراکز عالی آموزش بوده است. هم چنین باید به کلیساهای نسطوری، واقع در حوالی مداین و جنوب ایران که محل تدریس منطق، فلسفه و نجوم بوده است، اشاره کرد. گندی شاپور در اصل «وه اندوشاه پوهر»؛ به معنای «بهتر از انطاکیه شاپور» بوده است و به همین نام، در حوالی شوش و دزفول و شوشتر کنونی قرار داشته است که بعد از اشاعه مذهب نسطوری، محل تجمع علمای مسیحی نیز گردید. به احتمال قوی، اردشیر بابکان آن را به نام پسرش بنا نهاد و فرزندش آن را تکمیل نمود و در روزگار انوشیروان، شهرت جهانی یافت. وضعیت علمی و آموزشی در دوره ساسانیان ساسانیان با عمل به آداب و سنن هخامنشی که در واقع بازگشت به سوی شرق و آسیا بود، واکنشی در جهت عکس اشکانیان از خود نشان دادند و بدین ترتیب، بار دیگر آداب و رسوم کهن ایرانی احیا گردید؛ از جمله، دین قدیم زرتشتی رواج یافت و سیاست تعرض و کشور گشایی در پیش گرف ته شد. به طور کلی، شاهنشاهی ساسانی برای مشرق زمین، نمونه یک دولت بسیار منظم به شمار میرفت. ادبیات ملی و عمومی که از نسلی به نسل دیگر با روایات شفاهی منتقل میشد و از معتقدات مردم و حیات ملت متمتع میگردید، در عهد ساسانیان، جای خود را به ادبیات مکتوبی دا د که به منظور قرائت درباریان و اشراف تحریر میشد. ترجمه آثار خارجی از زبانهای یونانی، لاتین و هندی، در عهد شاپور اول شروع شد و مخصوصاً در عهد خسرو اول، رونق گرفت. اندیشههای غربی که در این عهد در ایران نفوذ کرد، با افکاری که از هند منتقل میگردید، در هم آمیخت و تنویر افکار روشنفکران ایرانی را در پیداشت. مقام پزشک در دوره ساسانی، ارجمند بود و گاه تا درجه مشاوری پادشاه ارتقاء مییافت. رئیس پزشکان جسمانی، «اران در ستبد» و رئیس همه طبیبان، اعم از روحانی و جسمانی، «زروتشتروم» نامیده میشدند که شاید لقب ه مان موبدان موبد بوده است. با وجودی که بسیاری از کتابها و آثار علمی ایران ساسانی به دست حوادث روزگار معدوم گردید، با این همه، مدارک موجود درباره جنبشهای علمی و تأسیس مکاتب و دانشگاهها و کتابخانهها در دوره درخشان ساسانی، به مراتب بیش از دورههای پیش بوده و شهریاران ساسانی در خصوص نشر علوم و ارتقاء دانشمندان علاقه و توجه شدیدی مبذول داشته و روی هم رفته، پیشرفتهای علمی و فرهنگی در این دوره دارای اهمیت فراوانی میباشد. این جنبش علمی و هنری از زمان اردشیر بنیانگذار شاهنشاهی ساسانی و شاهپور اول، جانشین او، آغاز و در زمان خسرو اول به منتها درجه ترقی و عظمت خود رسید. ساسانیان، در ایران چندین مدرسه تأسیس کردند، از جمله در ریوارد شیر (در ناحیه ارجان یا همان بهبهان کنونی) که متخصصان رسم الخط مخصوص، در آن حضور داشتند و کتابهای پزشکی و ستارهشناسی و جادوگری مینوشتند. همچنین از دانشگاههای مهم زمان ساسانیان که تا چند قرن بعد از آنها نیز از مراکز مهم علمی و طبی و فلسفی شرق میانه محسوب میشد دانشگاه جندی شاپور یا گندی شاپور است که در شمال شرقی شوشتر از استان خوزستان کنونی واقع شده و شاپور اول آن را بنا نهاد و دیگر شاهان ساسانی آن را گسترش داده و بر شمار کتابهای آن افزودند. در این دانشگاه، فلسفه، طب، حکمت و نجوم تدریس میشد و ایرانیان دانش آموخته پزشکی، به سایر مناطق اعزام میگردیدند. در این مدرسه طب یونانی، ایرانی و هندی نیز تدریس میشده است. با افزایش مدارس و مراکز آموزشی در عهد ساسانیان، دانشکدهها و دیگر مراکز دینی به آموزشهای دینی پرداختند. تکامل آموزش عالی با برنامههای منظم و وجود مدارس و استادان مجرب را باید در دوران ساسانیان جستجو کرد. فرزندان خانوادههای شاهی و بزرگان، در آموزشگاه های درباری برای وظایفی که خاص آنها بود، تربیت میشدند. طبقه بزرگان و روحانیون خواندن و نوشتن را از کودکی میآموختند، زیرا کارهای مربوط به آنها به سواد کافی نیاز داشت. با این همه به نظر میرسد که نظام آموزشی ساسانی چند عیب عمده داشته است: نخست این که دستگاه آموزش و پرورش در انحصار طبقات برجسته و شاهزادگان و اعیان و اشراف بود. دیگر آن که به دنبال آموزش و پرورش در عصر ساسانیان متوجه القاء عقایدی میشویم که فرمانبرداری م طلق و کورکورانه در مقابل قدرت و قوه قهریه را به قشرهای جامعه تعلیم میدهد و پیوند نهادهای دینی و آموزشی با سازمانهای سیاسی چنان بود که با برافتادن سازمان سیاسی، جامعه به سرعت تسلیم مسلمانان شد. دیگر این که تشکیلات اجتماعی مردم به کلی دولتی بود و اختیار مردم در دست زمامداران و کارکنان دولت قرار داشت، به طوری که در مدت ۴۲۵ سال ( ۶۵۱ - ۲۲۴م ) که از حکومت ساسانیان گذشت، تودههای مردم ایران نتوانستند یک جنبش اجتماعی را تشکیل داده و رهبری کنند. «مانویت» در آغاز قدرت ساسانی، بیشتر حرکتی ارتجاعی بود و جامعه را به سوی رخوت و ناامیدی از زندگی سوق میداد. نهضت مزدک نیز به دلیل نداشتن رهبری صحیح و عدم آگاهی جامعه ایرانی، به سرعت راه سقوط را طی نمود و چند حرکت سیاسی - نظامی عصر خسرو پرویز، مانند حرکت سیاسی بهرام چوبین و کودتای بندوی و بسطام نیز دارای پشتوانه مردمی نبود و بیشتر جنبه اشرافی و اریستوکراسی داشت. نقش مغان و موبدان در آموزش در عهد ساسانیان نیز مغان و موبدان به طور گسترده، وظیفه آموزش و پرورش را به عهده داشتند و بر علوم گوناگون مسلط بودند و «همگ دین»؛ یعنی کسی که دین و سایر علوم را میداند، نامیده میشدند. با توسعه مراکز علمی و پیشرفت آموزش و پرورش و توجه به نقش علم در ع هد ساسانیان، آموزش علوم دینی و اخلاق به عنوان تعلیمات اساسی و مقدماتی، اهمیت بیشتری یافت؛ بدین ترتیب، روحانیون تحت لوای آموزشهای دینی، پایههای علوم و تمدن ایرانی را استوار کردند. مغان، اوستا را به مردم تعلیم میدادند و پیشگامان هنر و ادب و از معلمان و مربیان گزیده جامعه بودند که شور و اشتیاق دانستن را همواره زنده نگه میداشتند. در این زمان، مداین و مراکز آموزشی تأسیس شدند و علوم مختلف آموزش داده میشد و زبان پهلوی زبان علم و ادب بود. ابن ندیم در عهد ساسانی از دو کتابخانه مهم نام میبرد؛ یکی کتابخانهای که اردشیر و پسرش شاپور اول تأسیس کردند و کتابخانه بزرگ دیگر را انوشیروان برای دانشگاه گندی شاپور بنیان نهاد. از مطالعه آثار مربوط به آن دوران چنین بر میآید که در بخش تربیت کودکان و نونهالان، پسران و دختران تا پایان ۵ سالگی تحت تربیت مادران بسر میبردند و سپس به مکتب میرفتند. بر این اساس، جوانان میبایست پیش از ۱۵ سالگی تعلیمات بدنی و عقلانی و نیز اصول مذهب و تکالیف دینی را بر طبق آموزشهای اوستا فراگیرند. در آن دوران، قاطبه مردم ؛ یعنی طبقه عظیم کشاورزان، بیسواد بودند، ولی به احتمال قوی، دهقانان که طبقهای میان حال و صاحب زمین بودند و سرپرست کشاورزان محسوب میشدند؛ به اقتضای شغل خویش، سواد اندکی داشتند. موقعیت و نحوه تأسیس جندی شاپور شکست یوویانوس و معاهده رسوا کننده او با شاپور دوم موجب شد که شهر نصیبین (در نزدیکی شهر الرها)، تحت تسلط ایران در آید، ولی الرها همچنان در قلمرو حاکمیت روم باقی ماند؛ نتیجه معاهده این شد که بسیاری از مردم تحصیل کرده ثروتمند نصیبین، بیدرنگ به الرها هجوم بردند و در پی آن، مدرسه ایرانی الرها ساخته شد. دانشکده الهیات مهمترین قسمت این دانشگاه و پس از آن، دانشکده پزشکی در درجه دوم بود. چند سال قبل از تأسیس این مدرسه، شورای عمومی نیقیه به امید پایان دادن به نظریههای بدعتآمیز آریوس و پیروانش، نظریه فرق ه کاتولیک را درباره تثلیث بیان کرده بود. چند سال پس از تأسیس این مدرسه، نسطوریوس، اسقف بزرگ قسطنطنیه، به علت بدعتگذاری درباره تثلیت از مقام خود برکنار شد و خود و پیروانش مورد طرد و تکفیر قرار گرفتند و امپراطور زنو هم به منظور خاموش کردن آنها، در سال ۴۸۹ م دستور بستن درهای دانشگاه و تعطیل کلیه دروس آن را داد. در این موقع، اغلب پزشکان به جندی شاپور روی آوردند که شهری در مرز ایران بود و برای چندین سال به قرارگاه کشیشهای نسطوری تبدیل شده بود و از چندی پیش مرکز علمی در آن قرار داشت. هنگامی که شاپور دوم بر تخت نشست، شهر را وسعت داد. تأسیس این مرکز علمی (جندی شاپور) در آن نیز به او منسوب است. تصور میشود این مرکز تحت نظر اولیای کلیسای نسطوری اداره میشده است، زیرا پزشکان و روحانیون موظف بودند هر روز پیش از آغاز خدمت روزانه در مراسم ص بحگاهی شرکت کنند. هم چنین به نظر میرسد دروس دانشگاه به زبان یونانی نبوده و نقش عوامل نیرومند مذهبی، زبان سریانی را در درجه اول اهمیت قرار میداده است. ضمناً فارسی، عربی و لهجههای خصوصی و محلی نیز معمول و متداول بود. اصول پزشکی هم که تدریس میشده کاملاً جنبه یونانی نداشته است. مدرسه طب، مقارن ورود اعراب مسلمان به ایران، در درجه اول اعتلا و افتخار خود بود، شهر جندی شاپور در سال ۶۳۶م به سردار سپاهیان اسلام تسلیم شد و از گزند و آسیب در امان ماند. شاهان ساسانی به پایگاه اجتماعی افراد اهمیت میدادند و از نشر علم در میان توده مردم جلوگیری میکردند. پس در یک طرف، اغلب مردم از کسب علم محروم بودند و در طرف دیگر، شماری از اشراف، نجبا، دهقانان و درباریان بودند که خود را صاحب هر حقی میدانستند؛ از اینرو ، عالمان در دربار یا پیرامون آن قرار داشتند. در میان شاهان ساسانی، انوشیروان، به کسب علم آن هم در محدوده دربار خود توجه داشت. معروفترین اقدام او در این خصوص، اقتباس از علوم هندیان بود، که به ارسال کتاب کلیله و دمنه انجامید. سیاست پائین نگه داشتن آگاهی ج امعه و جنگهای بیشمار ساسانیان باعث گردید عدهای از مردان با سواد ایران که اغلب از همان طبقه اشراف و نجبا بودند، منطقهای علم خیز را برای فعالیت علمی خویش برگزینند؛ این منطقه «جندی شاپور» نام داشت. جندی شاپور که در نزدیکی شهر اهواز کنونی؛ یعنی ده شاه آباد قرار داشت، تاریخی کهن دارد و طبق نظر اکثر دانشمندان، در آن زمان، نام آن جنتاشاپیرتا؛ یعنی «باغ زیبا» بوده است. جندی شاپور کنونی در پایان قرن سوم میلادی کمی پس از آنکه شاپور امپراتور روم را شکست د اد و انطاکیه را تصرف کرد، ساخته شد به همین جهت آن را وهاند شاپوهر؛ یعنی بهتر از انطاکیه شاپور، نامیدند. به نظر میرسد تأسیس دانشگاه این شهر تاریخی همزمان با ساخت شهر نبوده، بلکه به تدریج شکل گرفته باشد. برخی از عوامل مهمی که سیر تکاملی این مرکز علمی را سرعت بخشید عبارتند از: بسته شدن مدرسه الرها در سال ۴۸۹م و مهاجرت عدهای از عالمان این مرکز به جندی شاپور؛ توجه بسیار زیاد انوشیروان به علوم و فنون و مهاجرت عدهای از فیلسوفان و دانشمندان آتن پس از تعطیل آکادمی آتن به دست یوستی نیانوس. به دنبال این مهاجرتها اقتباسهای علمی آغاز شد که در این میان، سهم دانشمندان یونانی به دلیل پیشرفت آنان در طب، بیشتر بود. از ویژگیهای جالب جندی شاپور، چند زبانه بودن این مرکز علمی بود؛ یعنی مسیحیان نسطوری افزون بر سانسکریت و یونانی، زبان فارسی و سریانی نیز به کار میبردند. دانشمندان بزرگ جندی شاپور و جریان فتح آن به دست اعراب مسلمان در میان دانشمندان بزرگ جندی شاپور در عهد انوشیروان میتوان از جبرئیل، بیادق طبیب، سرجیس راس العین و برزویه طبیب نام برد. برزویه طبیب به فرمان انوشیروان به هند رفت و موفق شد با شاه هند دیدار کند. شاه دستور داد کتاب کلیله و دمنه را به او بسپارند تنها ب ه شرطی که در حضور او کتاب را نگاه کند و از آن بهره ببرد، بدون آن که از روی آن نسخه برداری کند. رقیب اصلی مرکز علمی جندی شاپور، اسکندریه مصر بود و جالب آنکه هر دو مرکز علمی به فاصله کوتاهی به دست مسلمانان فتح شدند. مورخان صدر اسلام داستان فتح جندی شاپور به دست مسلمانان در سال هفده هجری را با کمی تفاوت بیان کردهاند؛ بلاذری مینویسد: «ابوموسی به جن دی شاپور رفت و اهل آن شهر در هراس افتاده، امان خواستند، وی با ایشان صلح کرد». طبری در این باب مینویسد ناگهان مسلمانان دیدند درهای شهر گشوده شد و کسان بیرون آمدند و بازارها گشوده شد و مردم به جنبش درآمدند. کسی فرستادند که چه شده، گفتند: شما امان نامه روی ما فکندید و ما نیز پذیرفتیم و جزیه میدهیم، مسلمانان از همدیگر پرسش میکردند، معلوم شد بندهای به نام مکنف که اصل وی از جندی شاپور بود اماننامه را نوشته بود. تفاوت اصلی روایت بلاذری و طبری در خصوص فرمانده مسلمانان است؛ بلاذری از ابوموسی اشعری نام می برد، ولی طبری ابوسیره را فرمانده سپاه اسلامی میداند. وضعیت علمی جندی شاپور پس از اسلام اداره جندی شاپور بعد از اسلام تا سال ۲۶۵هجری بر عهده خاندان بختیشوع بود و آخرین فرد این خاندان جبرئیل نام داشت. در کل روح مسیحی بر جندی شاپور حاکم بود و از عنصر زرتشتی کمتر اثری دیده میشد، دلیل این امر، حضور طبیبان ماهر مسیحی به خصوص خاندان بختیشوع بو د، در این مرکز علمی، دانشجویان و دانش پژوهان از مناطق مختلف جمع شده بودند، و محور اصلی فعالیت علمی آنان مقوله طب بود. شاید یک دلیل اهمیت این علم در آن زمان، شیوع بیماریهای واگیردار، مانند سل، طاعون، آبله و تب بوده است. به دلیل فتح این شهر همراه با صلح، تغییرات زیادی در فعالیت علمی آن صورت نگرفت، تنها کار بیمارستان آن رونق زیادی یافت. درباره گسترش علمی این دانشگاه، نقل شده است: کسی که وارد دانشگاه جندی شاپور میشد ابتدا برای خود استادی انتخاب میکرد. این دانشجو میبایست علاوه بر دروس مربوط به طبابت، رشتههای دیگری را فرا گیرد؛ یکی از این دروس هندسه بود و دانشجو از طریق آن میتوانست شکل زخمها را به درستی تشخیص دهد. ستارهشناسی نیز یکی دیگر از درسها بود. همچنین برای تعیین ساعت مناسب درمان به دانشجویان موسیقی آموزش داده میشد تا بتوانند نبض بیمار را گرفته و از حرکات نبض او به بیماریاش پیبرند. از دیگر قسمتهای مهم این دانشگاه علاوه بر بیمارستان، کتابخانه آن بود. به گفته مفسران زرتشتی و برخی از تاریخنگاران، کتابهای آن در مجموعه اوستایی بر روی دوازده هزار پوست گاو ثبت شده بود. اولین تأثیر جندی شاپور بر جهان اسلام، تأسیس بیمارستان در سایر نواحی بود. عربها احداث بیمارستان را از ایرانیان آموختند؛ در سال ۸۸ه ولیدبن عبدالملک بیمارستان دمشق را مانند بیمارستان جندی شاپور تأسیس کرد.۲۱ تا انقراض دولت اموی تنها بیمارستان مسلمانان غیر از جندی شاپور، بیمارستان دمشق بود. از کارهای عجیب ولید، رسیدگی به امر جزامیان بود که حتی برای آنان مقرری وضع کرد. دانشگاه جندی شاپور در زمان بنیامیه چندان نتوانست به مراکز و مناطق دیگر نفوذ کند، دلیل این امر دو عامل بود: عامل اول، تفکر تبعیض قومی و عقیده برتری عرب بر سایر اقوام بود و عامل دوم، نفوذ علوم یونانی و رومی در دمشق (مقر حکومت امویان) بود؛ از اینرو، اغلب پزشکان دربار اموی، رومی بوده و حتی بر خلفای اموی نیز نفوذ سیاسی داشتند. طبری مینویسد: «در دربار یزید ابن معاویه فردی مسیحی به نام سرجون حضور داشت». به عوامل فوق میتوان درگیری دائمی بنیامیه را در جنگها اضافه کرد. با پیدایش دولت عباسیان، وضع علمی جهان اسلام به خصوص جندی شاپور تغییر یافت و در این تغییر، اقتباس اعراب از دستآوردهای علمی ایرانیان گسترش یافت. نخستین تأثیر جندی شاپور در دولت عباسیان در سال ۱۴۸ه / ۷۶۵م روی داد؛ در این سال منصور، خلیفه عباسی، به مریضی س وء هاضمه دچار شده بود و طبیبان دربار عباسی موفق به علاج او نشده بودند. او که آواز پزشکان جندی شاپور را شنیده بود، به فکر استفاده از آنان افتاد. معروفترین پزشک جندی «شاپور «جرجیس» از خاندان بختیشوع بود. وی علاوه بر ریاست بیمارستان و مرکز پزشکی جندی شاپ ور، در طبابت شهرت زیادی داشت. به غیر از جرجیس افراد این خاندان تا قرن پنجم هجری پیوسته از پزشکان برجسته به شمار میرفتند. منصور، خلیفه عباسی، جرجیس را به بغداد دعوت کرد و این آغاز افولِ کاری دانشگاه جندی شاپور بود. طبری درباره قدرت طبابت جرجیس مینویسد: «پزشک برای سوء هاضمه منصور مثل زیر را زد: اگر کوزهای بر کرسی ای نهی و آجر نو زیر آن نهی و بر آن قطرهای بریزد مگر قطرههایش به مرور زمان آجر را سوراخ نمیکند؟ مگر نمیدانی هر قطرهای کاهش میآورد». علاوه بر خاندان بختیشوع، «ماسویه» نیز پزشک درس ناخوانده و دارو فروش بود که به مدت سیسال در داروخانه بیمارستان جندی شاپور کار کرده و تجربیاتی اندوخته بود. او عازم بغداد شد و در آنجا در رشته چشم پزشکی شهرت یافت و به عنوان پزشک مخصوص دربار هارون الرشید، به رقابت با جبرائیل ابن بختیشوع پرداخت. هارون پس از تأسیس دومین بیمارستان به تقلید از جندی شاپور، ماسویه را به ریاست آن برگزید، به دنبال تأسیس بیمارستان بغداد، در سایر شهرها نیز به تقلید از بغداد، بیمارستانهایی ساخته شد. بیمارستان جندی شاپور تا پیش از تأسیس بیمارستان هارون در بغداد همچنان پررونق بود، اما پس از این زمان، با مهاجرت استادان و پزشکان، به خصوص خاندان بختیشوع و ماسویه، این آفتاب درخشان رو به غروب نهاد. پس از چند سال، شماری از عالمان، تنها در رشتههای نجوم و ریاضیات، آن هم به صورت نه چندان قوی، در آن جا به فعالیت پرداختند. خصوصیت اصلی پزشکان جندی شاپور این بود که دانش خود را به بیگانگان، از جمله اعراب نمیآموختند. برای نمونه، یکی از شاگردان یوحنا ابن ماسویه به نام حنین بن اسحاق از او سؤالاتی پرسید. یک روز استاد که از کوره در رفته بود به او پرخاش کرد و گفت: مردم حیره را به طب چه کار برو و در کوه و برزن صرافی کن. حاذقترین پزشک عرب ابوقریش نام داشت. او حسادت زیادی به بختیشوع داشت لذا نزد هارون از او بد گویی کرد، هارون تصمیم گرفت آن دو را بیازماید؛ از این رو شیشهای از ادرار قاطر به دست آنان داد تا نظر دهند، ابوقریش گفت: مایع مزبور از یکی از سوگلیهای دربار است. اما بختیشوع گفت: اگر حرف ابوقریش درست باشد کنیز را جادو کردهاند، زیرا قاطر میتواند چنین ادراری داشته باشد، پس یک سطل جو برای او تجویز کرد. علل مهاجرت دانشمندان بزرگ جندی شاپور ۱. احضار عدهای از دانشمندان جندی شاپور که اغلب آنان پزشک بودند به دستور خلفای عباسی، زیرا خلفای عباسی به پزشکان عرب بیاعتماد بودند. در سال ۱۹۳ه هارون چون بیمار شد یک طبیب ایرانی احضار کرد. این طبیب تا پیشاب هارون را دید، گفت: به صاحب این پیشاب بگو ئید مردنی است. ۲. انتقال پایتخت از دمشق به شهر انبار و سپس ساختن شهر بغداد و انتقال پایتخت به این شهر باعث نزدیکی به مرکز علمی جندی شاپور شد. ۳. برتری یافتن حوزه علمی بغداد بر جندی شاپور به دلیل کمکهای خلفا و وزیران عباسی و علم دوستی آنان. ۴. کسب مقام و ثروت انگیزهای شده بود تا خود به خود عدهای از دانشمندان جذب دربار و تجملات دربار عباسی شوند. ۵. تأسیس بیت الحکمه به دست هارون، خلیفه عباسی، رقیبی سخت برای جندی شاپور در زمینه علمی ایجاد کرد. ۶. رقابت خاندانهای ایرانی برای نفوذ در دربار عباسیان، به خصوص خاندان بختیشوع و ماسویه. در میان عوامل بالا، نقش بیت الحکمه و علم دوستی خلفای عباسی بیشتر بود، انگیزه تأسیس این مرکز علمی چنین بود که مسلمانان چون از جنگهای طولانی به طور کامل دست کشیدند، کم کم به فکر علوم و صنایع افتادند. و فکر دستیابی به وسایل جدید برای زندگی بهتر، آنان را به فعالیت علمی وادار ساخت. در این میان، خاندان مهدی عباسی بیشتر از سایر مردم، دوستدار پیشرفت علمی بودند. لذا از این خاندان، هارون الرشید به تأسیس بیت الحکمه دست زد. در این مرکز علمی، به نگهداری و استنساخ کتابها و ترجمه آنها پرداخته میشد و بیشتر کتابه ا به زبان سریانی، یونانی، در آن جمعآوری میشد. در خصوص علم دوستی هارون الرشید مطالب بسیاری نقل شده است، از باب نمونه آوردهاند: هارون الرشید به دست خود، آب روی دست ابومعاویه نابینا میریخت و به این کار افتخار میکرد. ارتباط میان مراکز علمی و نیز اقتباس علمی در دوره مأمون گسترش یافت. از این رو، دینوری او را ستاره درخشان بنی عباس مینامد که از همه فنون و دانشها بهرهای بسزا داشته است. مأمون کتاب اقلیدس را از رومیان گرفت و آن را توجیه و شرح کرد. او همانند پدرش ارادت خاصی به دانشمندان داشت، آوردهاند: مأمون و برادرش امین بر سر بردن نعلین استاد با هم نزاع میکردند و سرانجام قبول کردند هر کدام یک تای نعلین استاد را ببرند. در چنین شرایطی دانشمندان از مناطق مختلف، از جمله جندی شاپور به دربار خلفای عباسی رهسپار شدند. مأمون، خلیفه عباسی، حتی با ارسال نامهای به قسطنطنیه از دانشمندی به نام لئون دعوت کرد تا برای پاسخ به سؤالاتی در علم هندسه، به بغداد بیاید، امپراطور بیزانس وقت ی این قضیه را شنید، اجازه این کار را به لئون نداد. چند تن از استادان و پزشکان جندی شاپور در دوره عباسیان ۱. بختیشوع بزرگ و خاندان او که ۲۵۰ سال به تدریس و درمان مشغول بودند؛ ۲. جرجیس ابن بختیشوع که منصور خلیفه عباسی او را احضار کرد؛ ۳. جبرائیل ابن بختیشوع که پزشک مخصوص هارون و مأمون بود؛ ۴. ماسویه، چشم پزشک مشهور دربار هارون؛ ۵. یوحنا ابن ماسویه که معاصر هارون الرشید بود و در چشم پزشکی مهارت داشت؛ ۶. عیسی بن صهار بخت که معاصر منصور بوده است؛ ۷. سابور بن سهل، طبیب معروف جندی شاپور؛ ۸. بختیشوع ابن جرجیس، معاصر مهدی، هادی و هارون؛ ۹. عیسی بن شهلاقا پزشک منصور؛ ۱۰. دهشتک و میخائیل، برادران ماسویه؛ ۱۱. ابراهیم سراغیدن که طبیب ویژه منصور بود.۳۶ جایگاه ویژه علم طب در جندی شاپور استادان این دانشگاه به علم طب بیش از فلسفه و ریاضیات توجه داشتند. به طوری که اصول و روشهای طبی این دانشگاه بر پزشکی یونانی و هند، هم از جنبههای علمی و هم از لحاظ نظری برتری داشت. علت اصلی این برتری، تحقیقی و تلفیقی بودن علوم، به خصوص پزشکی بود؛ یعن ی در آن جا از محاسن پزشکی همه اقوام بهره میگرفتند و به نظر میرسد که کنگرههای پزشکی نیز برای ارائه نظریههای جدید و روشهای نوین دانش طبابت، در گندی شاپور تشکیل میشده است. اعتبار مرکز علمی گندی شاپور در اواخر حکومت ساسانی و سلطنت انوشیروان افزوده گشت. پس از تعطیل مدرسه فلسفه آتن در ۵۲۹م و تعدیهایی که به حکیمان روا شد، هفت تن به تیسفون، پایتخت ساسانیان، پناهنده شدند و مورد مرحمت و مهماننوازی قرار گرفتند. این حادثه تأثیر فرهنگی عظیمی به جای گذاشت. دانشمندان و فیلسوفانی که به ایران پناهنده شدند عبارتند از: ۱. دمقیوس سوریایی؛ ۲. یولامیوس فروگی؛ ۳. هرمیاس فنیقی؛ ۴. ایسیدوروس غزی؛ ۵. سیمپیکیلوس کیلیکهای؛ ۶. پرسیکیانوس لودیهای؛ ۷. دیوجانس فنیقی. جلسات بحث و مناظره زیر نظر فردی که سمت وزارت بهداری را داشت و «درست بز» خوانده میشد برگزار میگردید. در تاثیر این دانشگاه در عرصه طب و معرفتهای بشری آن زمان، همین بس، که تا حدود سیصد سال پس از طلوع اسلام، این مؤسسه و بیمارستان وابسته به آن، فعال بود. با رواج زبان عربی و قدرت یافتن عباسیان، مدارس بغداد و نظامیهها از گندی شاپور تأثیر پذیرفتند، ولی اند ک اندک این دانشگاه تحت حوزههای یاد شده به فراموشی سپرده شد و تعطیل گردید. نقل شده است که ظاهراً شاپور بن سهل آخرین رئیس مؤسسه پزشکی در دانشگاه گندی شاپور بوده است.
ورود به دنیای تجارت الکترونیک باثبت نام درسیستم کلیکی اوکسین ادز:
باهرکلیکی که ازسایت شما روی تبلیغات این سایت میشه 80 تومن به عنوان پورسانت به شما داده میشه...